لعنت به گذشته هایی که لذت همنشینی با عزیزان ت رو در حال ازت میگیره و آینده ت رو برات سیاه میکنه.
لعنت به آدم هایی که سیاهی ها رو برام ساختند.
نه چرا لعنت
اصلا مهم نیست اونها چه کردند.
همش تقصیر خودمه
لعنت به گذشته هایی که لذت همنشینی با عزیزان ت رو در حال ازت میگیره و آینده ت رو برات سیاه میکنه.
لعنت به آدم هایی که سیاهی ها رو برام ساختند.
نه چرا لعنت
اصلا مهم نیست اونها چه کردند.
همش تقصیر خودمه
یکی از دوستان ازم یه مطلب خواست درباره حضور روحانیون در فضای مجازی و آثار اون.
این قدر 4 5 روز اخیر درگیر بودم که یادم رفت.
اومد توی چت یادآوری کرده.
میگم چیز خاصی توی ذهنم نیست. من فرد مناسبی برای پاسخ به این سوال نیستم.
میگه :
اتفاقا شما در جایگاه درستید
به عنوان یک مخاطب
و در مورد مطلبتون شما قدرت تشریح مطلبتون خیلی خوبه
بدون تعارف.
(البته میدونم که تعارف کرده.)
میگه: بدون رو دربایسی بگم توقع واقعا انتقادات و پیشنهادات زیادی از شما داریم.
(نمیدونم چرا همچین انتظاری رو داره :) )
میگم من آخه دیدی درباره این موضوع ندارم.شما بگید چیا مد نظرتون هست.
اگر من رو با مسئله درگیر کنید میتونم براتون حسابی بنویسم.
میگه ظاهرا پیش اومده یه عده روحانی نباشند اما خودشون رو روحانی جا زدند در پلاس.
و همین طور این که روحانی هایی که بیرون قرار گذاشتند.
میگم بدون محرمیت؟
میگه نه خب. ولی اول ش که محرم نبودند.
دارم با دکی حرف میزنم.
میگم اگه فلانی بخواد منو ببینه چی؟
میگه ممکنه خیلی ها بخوان تو رو ببینند قرار نیست که تو قبول کنی.
میگم خب نمیخوام ببینمش.
میپره توی حرفم و میگه:
ببین خواهشا بحث محرم و نامحرم رو پیش نکش.
ما آدمیم. نمیتونیم با نیمی از کره زمین ارتباط نداشته باشیم.
قاه قاه میخندم.
این قدر خوشم اومد که خواستم توی پلاس بزارم.
بعد ددیم ممکنه بدآموزی داشته باشه.
خنده م که کم میشه بهش میگم چرت گفتی اما چرت خنده دار
:)
نمیدونم واقعا چرا یک شنبه بعد از این که رفتم پیش محمد مهدی و بعد هم تجریش، نزدیک های خونه رفتم 50 60 تومن پول تاپ دادم.
اونم منی که اغلب تاپ هم یقه بسته و با یه آستین ده سانتی هست.
رفتم تاپ گرفتم با یقه های باز. یه چیزی تو مایه های دکلته.
البته عقل به خرج دادم چند تاش رو کادویی به دکی دادم.....
تاپ هایی که به عنوان کادو برای دکی خریدم رو بهش میدم.
اونم تندی یه نایلون میده دستم.
هی میگه بدو بازش کن.
تاپ ه و در واقع لباس خواب :)
خیلی خوبه.
دارم نگاش میکنم...
دکی سکوت م رو دید و هیجان زده گفت ترکیه ای ه هاااااااا.
گفتم جدی؟
گفت آره از فلان فروشگاه خریدم.
چون اونها نزدیک مرز جلفا هستند اجناس ترکیه ای اصل رو میشه اونجا گیر آورد.
گفت : برام دعا کن.التماس دعا
گفتم : محتاجیم به دعا
گفت : نمیشه شما به حرف من گوش کنید و بگید چشم D:
امان از مدعیان دروغگو
مخصوصا اگه از نزدیکانت باشند و مجبور باشی باهاشون چشم تو چشم بشی :|
بهم گفتند :
خب شما مذهبی روشن فکرید.
یعنی از این بچه خر مذهبیا زیاد خوشتون نمیاد، چون بدی هاشونو دیدید.
خیلی هم می ترسید کسی شما رو با اونا یکی بگیره.
:)