تمشک اوجی

می نویسم پس هستم

می نویسم پس هستم

آخرین مطالب
پیوندها

۴ مطلب با موضوع «وقایع نگاری و سفرنامه هام» ثبت شده است

۰۶:۵۵۰۸
آذر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
تمشک اوجی
۲۱:۱۶۰۴
آذر

همه چیز از یه خبر در کلاس آرتین شروع شد.

جمع آوری و بسته بندی آجیل جهت توزیع بین زواری که در پیاده روی اربعین شرکت میکنند.

توزیع آجیل برای روز اربعین در کربلا


بهمون گفته بودند سه شنبه 11 صبح فرهنگسرای شفق باشیم.

یوسف آباد- خیابان اسد آبادی - خیابان 21م - بوستان شفق - فرهنگسرای شفق.

و خب کشف کردم که 3 سال تمام مسیر کلاس م از یوسف آباد می گذشت اما نمیدونستم اونجا یوسف آباده :)


توزیع آجیل برای روز اربعین در کربلا


با دیدن بنر "یک نذر ساده" به اون سمت از پارک رفتم.

در کمال تعجب یکی از آقای سلبریتی پلاس پشت این بنر در حال صحبت با فردی بود.

یعنی کف م برید.

مردد سلام کردم و ایشون هم انگار شناختند!!! طوری که من  دیگه نگفتم تمشک اوجی هستم.

اما قانونا نباید من رو میشناختند.


توزیع آجیل برای روز اربعین در کربلا


رفتم سمت در ورودی. پر از  عکاس و فیلم بردار بود.

یه آن ترسیدم.

آخه فکر کردم  فقط  بچه های پلاس هستیم و جمع خودمونی خودمونه.

من حدود 1.5 ساعت دیر رسیده بودم و با دیدن یه میزی که کوهی از آجیل های بسته بندی شده روش بود، مبهوت سرعت عمل دوستان شدم.

هر چند که بعدش معلوم شد اینها رو کارکنان فرهنگسرا دیشب  آماده کرده بودند، اما  مجبور  شدیم دوباره بسته ها رو باز کنیم، آخه خیلی کم ریخته بودند. و رسما دوباره کاری شد.


توزیع آجیل برای روز اربعین در کربلا



توزیع آجیل برای روز اربعین در کربلا



توزیع آجیل برای روز اربعین در کربلا


بعدش هم دستکش دست کردیم و شروع کردیم به ریختن آجیل ها در کیسه های کوچیک. و  یکی هم مسئول گره زدن شده بود.

حدود 50 نفر بودیم.

پسته و فندق و بادام و نخود و کشمش و توت و نقل و انجیر خشک را به نسبت های یکسان میریختیم و هم میزدیم وشروع میکردیم به بسته بندی.

 یکی از بچه ها هم حین  گره زده ها از  بقیه  صلوات می گرفت. گاهی  سلام میدادیم به امام حسین و سلام زیارت عاشورا رو تکرار میکردیم و گاهی امن یجیب می خوندیم و گاهی دعای فرج.

توزیع آجیل برای روز اربعین در کربلا


حدود ساعت 3 هم نهار کوبیده خوردیم.

بسی چسبید.


توزیع آجیل برای روز اربعین در کربلا


بعد نهار دوباره هر گروهی برای خودش انواع خشکبار بار رو میریخت و خط تولید به جریان می افتاد .

این اصطلاحی بود که بچه ها می گفتند. البته معلوم بود مهندس  صنایع نبودند :)


توزیع آجیل برای روز اربعین در کربلا


اینهایی که دور این میز نشسته بودند کارشون این بود که بسته هایی که توشون حسابی  پر  نشده بود رو دوباره باز کنند و پرش کنند.

باز کردن گره ها معضلی بود. من به شخصه که توی اون چند ساعت ده تا بسته رو هم گره نزدم چه برسه بخوام گره باز کنم.

واقعا برخی ها خیلی  صبورانه وقت میذاشتند.


توزیع آجیل برای روز اربعین در کربلا


بسته بندی آجیل های طبقه اول تقریبا شد و من تازه سرم رو بلند کرد و گشتی توی اتاق زدم.

دیدن این همه بسته خیلی کیف داشت.


توزیع آجیل برای روز اربعین در کربلا


بعد اذان مغرب  رفتم  طبقه بالا. تا هم نمازم رو بخونم و هم به بچه های اون طبقه کمک کنم.

اینها آخرین بسته هایی هست که در طبقه دوم بسته شد.

سهم هر  نفر رو دارید ما شا الله چقدر  زیاده ؟

خدا برکت بده به مال اونهایی که آجیل ها رو تامین کردند.


بعدش که بسته بندی آجیل های طبقه دوم هم تمام شد، اومدیم بیاییم پایین. این  صحنه رو دیدیم.

جالبه فکر کردم من فقط این طور  ذوق  زده شدم.

بعد دیدم بچه ها دست کمی از من ندارند.


توزیع آجیل برای روز اربعین در کربلا






توزیع آجیل برای روز اربعین در کربلا


این هم آخرین بسته ای که تحویل دادیم.

هر بسته نایلون برای 150 نفر است.


توزیع آجیل برای روز اربعین در کربلا


ساعت 7 کارمون تمام شد.

از آقایی که مسئول تحویل بسته ها بود پرسیدم چند تا شد.

گفت 378 تا.

البته دو تا بسته نصفه هنوز دست بچه ها بود و  داشتند دیگه مرجوعی ها رو جمع و جور میکردند.

شما رند کن بگو 380 نایلون.

380*150=57000

فکر کن برای 57 هزار نفر آجیل جور شد.

خدا به مال و جان محبین امام حسین برکت بده.

پ.ن:

به ما گفته بودندبه هر کسی که علاقمند بود بگید تا شرکت کنه.

مخصوصا اگه مادر شهید بتونند بیان، برکت داره.

4 تا مادر شهید اومده بودند.

بعد نهار یکی شون درباره کلاس مون ازم پرسید و بعدش گفت.

روزی که خبر مفقود الاثر شدن پسرم رو بهم گفتند، گفتم اگه اسیره حضرت زینب به دادش برسه، اگه شهید شده، فدای علی اکبر امام حسین.




تمشک اوجی
۱۹:۱۳۳۰
آبان

موضوع: تجربه حضور در مراسم اولین سالگرد شهید مدافع حرم حضرت زینب، محمد حسین مرادی

انشا :

5 شنبه صبح رفتم کلاس تجریش. شب قبل نخوابیده بودم و  باید  زودتر خودم رو میرسوندم خونه و بیهوش میشدم.

در حد 10 مین میدون ولیعصر کار داشتم. موقع برگشت دیدم  یه بنر زدند، مراسم سالگرد  شهید مدافع  حرم.

من  خـــــــیلی  دلم  میخواست  برای یه بار هم  شده در  تشییع  شهدای مدافع حرم  شرکت کنم. اما هر بار بعد تدفین شون خبردار میشدم. حتی یه بار دور  میدون تجریش اطلاعیه تشییع جنازه شهید پاکستانی مدافع حرم رو دیدم که قرار بود در  قم  دفن بشه، با ذوق و شوق تاریخ ش رو نگاه کردم دیدم مراسم روز  قبل  برگزار شده بود :(

خلاصه وقتی  این  بنر رو دیدم گفتم حتما میرم و  شرکت میکنم مخصوصا که مداح آقای هلالی ه. 

 

مدافع حرم شهید مرادی

 

از اونور توی  اتوبوس یه نفر درباره یه خونه ای باهامون  صحبت کرد که 100 سال ه هر 5شنبه اونجا سفره حضرت ابوالفضل انجام میشه و بانی یه خانوم ارمنی ه (اینجا درباره ش نوشتم) و خب  گفتیم اون رو هم بریم.

تا ساعت 5 اونجا بودیم. و نمازمون رو توی  نمازخونه مترو ملت خوندیم و بعدش دیگه راه افتادیم  سمت مجیدیه.

هر  لحظه  منتظر  بودم  اُخَل شروع به غر زدن کنه که من رو  آوردی پایین شهر، اما با کمال  تعجب گفت  محله  قبلی شون مجیدیه بوده. و با تاکید زیاد گفت مجیدیه فقط  یه منطقه پایین تر از یخچال ه. منم رسما اسمایلی خدایا من رو بکش که کی میشه از دست این بحث مسخره راحت بشیم.

مترو علم و صنعت پیاده شدیم و از اونجا هم سوار بی آر تی شدیم و سر خیابون استاد حسن بنا پیاده شدیم.

از اونجا هم ماشین گرفتیم برای مسجد امام علی.

من  اشتباهی همش  میگفتم  مسجد امیر. بعد دیدیم راننده میگه خانوم مراسم مدافع حرم میخواهید برید؟ اون مسجد امام علی ه.

اخل  هم بلند بلند می گفت عجب  جایی داری  من رو  میبری که همه میشناسند و طرف  معروفه!!!

راننده هم گفت خانوم من نمیشناسم. بنرهاش رو دیدم.

دم مسجد پیاده شدیم. و رفتیم بالا. توی اطلاعیه نوشته بود ساعت 8 شروع میشه و ما یه ربعی زود اومدیم.

تازه داشتند دستگاه های  صوتی رو نصب میکردند.

 

 

تا 8:30 ما همین طور  نشسته بودیم و گفته بودند مراسم با تاخیر شروع میشه.

همین باعث  شد اخل بگه بریم غذاخوری کنار ورودی زنونه شام بخوریم. سوپ و قیمه بادمجون رو زدیم به بدن و بعدش هم  رفتیم اونور خیابون و چایی مراسم رو خوردیم و برگشتیم داخل مسجد.

وسط نمایش  فیلم رسیدیم. یه مستند 20 دقیقه ای درباره شهید مرادی بود و مصاحبه با اعضای خانواده ش.

ورژن 5 دقیقه ش رو میتونید اینجا ببینید:

 

تیکه های تاثیرگذارش اونجایی بود که داشت مراسم روز  تشییع شهید رو نشون میداد و پیکر کفن پوش شهید روی  زمین بود.

پدر شهید با نهایت آرامش و صبر  روی  پیکر دست میکشید و  آخرش وایساد و دست هاش رو به سمت آسمون برد و گفت الله اکبر جوون.

یه سکانس جالب دیگه صحبت های پدر شهید بود در روز  تشییع بین مردم. میگفت من لیاقت این بچه رو نداشتم... این که بگم من پدرش بودم، اون استاد من بود.

آخر فیلم مصاحبه با خانواده شون هم یه خواهرزاده 10 11 ساله شون داشت گریه میکرد. طوری این  پسر  گریه میکرد دل  آدم ریش میشد.

زیارت عاشورا خوندند و بعدش هم یه قاری به قرائت پرداخت. که آخرش سوره کوثر رو خوند.

این جمعیتی که میبینید تقریبا یک پنجم جمعیت مردونه بود موقع قرآن خوندن.

 

مدافع حرم شهید مرادی

 

من یه جای خاص  نشسته بودم.

زنونه دو قسمت داشت. یه قسمت ش مسجد بود که نصف قسمت مردونه بود. یه حسینیه مانند هم بود در  حد یه اتاق 24 متری. که این  حسینیه یه ایوون 1در 3 داشت که حکم مسجد داشت.و من تنها کسی بودم که اونجا نشسته بودم.در  فاصله 5 6 متری از مرکز مراسم.جای  خفنی بود.

این ایوون یه نرده سنگی 1.5 متری داشت طوری  که باید وایمیستادم تا توی مردونه رو ببینم. اما چون توی قسمت حسینیه مانیتور نذاشته بودند، من صندلی گذاشته بودم طوری که از توی ایوون مانیتور مردونه رو میدیدم.

خلاصه واقعا VIP بود :))

بعدش آقای پناهیان اومدند. اولین بار بود که سخنرانی شون رو میشنیدم.

درباره "لزوم آگاهی مسلمان به زمان" صحبت کردند.

این که کسی که آگاه به زمان خودش نباشه نه تنها ممکنه دچار اشتباه بشه بلکه در آماج حملات تصمیمات اشتباه قرار میگیره.

که باعث میشه در دین ش انحراف رخ بده یا دین رو تحریف کنه.

به اون جور افراد هم نمیشه حرف زد چون  تا میای به طرف میگی  آقا الان وقت فلان کار نبوده و  شما  آگاه به زمان نیستی میاد کلی  حدیث و اینا برات  میاره. و اصلا  متصور  نمیشه که ممکنه کارش اشتباه باشه. مثل خوارج.

این که عده ای زمان  انقلاب میگفتند تمام اموال ثروتمندان رو باید گرفت چون مال  زمان  شاه بود  وکلا مخالف نظام سرمایه داری بودند همون ها بعد ده سال طرفدار پیاده شدن نظام سرمایه داری شدند.

البته خودشون هم  گفتند که  اسم نمیبرند و  کنایه ای حرف میزنند. و خب  من از همین  کنایه ای  حرف  زدن شون خوشم نیومد. چون نمیدونستم دارند درباره کی  حرف میزنند. و ناخودآگاه  صحبت هاشون رو با  صحبت های حاج آقا علوی در مسجد امیر   (که دو شب پیش-شب شهادت امام سجاد ع- رفته بودم) مقایسه میکردم برای همین خیلی برام جالب نبود.

یه حرفی رو هم از آیت الله سیستانی  نقل کردند این که در  عراق  داعش  یه اتوبوس رو  پیاده کردند و  مدارک شناسایی مسافرین رو خواستند و مردهایی که اسم اهل بیتی داشتند رو جدا کردند. ده نفر شدند. بهشون گفتند باید به اهل  بیت فحش بدید. هر کسی که این کار رو نکنه گردن میزنیم.نگفتند میکشیم. گفتند گردن میزنیم. اولی  قبول  نکرد ناسزا بگه گردن زدند. دومی هم همین طور تا دهمی.

وقتی  چند تا گوسفند رو هم گردن بزنند فضا  خیلی داغون میشه چه برسه به آدم. به دهمی گفتند ناسزا بگو و گرنه تو رو هم میکشیم. و او هم  قبول نکرد و او رو هم کشتند.

آقای سیستانی وقتی این رو  شنیدند گفتند نمیدونم باید گریه کنم از  مظلومیت شیعه یا باید خوشحال باشم که بعد 1400 سال حضرت علی همچین شیعیان غیوری داره.

در ادامه هم  می گفتند کی  فکرش رو میکرد که روزی حرم حضرت زینب  پرورش دهنده  سربازان شیعه باشه.

بعدش  نوبت به مداحی رسید.

یه آقای 4 شونه و  هیکلی مداحی رو  شروع کردند که بعدا فهمیدند ایشون اقای نریمان پناهی بودند. یه جاهایی هم با آقای هلالی همزمان میخوندند. یه آقای دیگه هم جداگانه خوند که بعدا فهمیدم آقای رحیمی بودند.

به خاطر  جای  خاصی  که نشسته بودند ضرب دست ها رو میشنیدند و واقعا سنگین و محکم میزدند. اولش  وحشت کردم :) واقعا ما شا الله.

از  اواسط  مداحی هم وضعیت  صدا خیلی داغون  شد. مخصوصا که همزمان دو تا مداح می خوندند و این قدر  افکت داده بودند که صدا رو درست نمیتونستی بشنوی. ولی  واقعا  عالی بود. یه سینه زنی  سنگین. مراسم  باید ساعت 11 تموم میشد اما تا ساعت 11:40  داشتند سینه میزدند (ساعت دیواری توی مردونه دقیقا روبروی م بود) . یعنی دقیقا 40 دقیقه آخر رو داشتند دو دستی با  شور   و سریع سینه میزدند. من که ده مین  آخر  کم آورده بودم و دیگه دست هام رو نمیتونستم بلند کنم.. واقعا ما شا الله بهشون.

کلا سینه زنی شون در  حد روز عاشورا بود.

البته برای من خوب بود و جبران روز  عاشورا شد. آخه روز  عاشورا  دیر رسیدیم چیذر و جلوی مانیتور توی خیابون وایساده بودیم و به خاطر  چتر به دست بودن و این که بیشتر  جمعیت مرد بودند نشد خوب عزاداری کنیم.

خلاصه  چسبید.

موقع خروج هم علاوع بر غذا این  تابلو چوبی رو بهمون دادند که روش عکس  شهید بود  و  با این نوشته:

شهید محمد حسین مرادی

تاریخ شهادت 92.8.28

محل شهادت: کشور سوریه. دفاع از حرم حضرب زینب س

هیئت آقا موسی بن جعفر ع

 

مدافع حرم شهید مرادی

 

بعدش هم که کلی  گشتیم تا  تونستیم یه بانک پیدا کنیم و پول بگیریم و چون منطقه رو نمیشناختم آژانس گرفتم و اومدم خونه و بیهوش شدم.

برای همین این پست رو کمی دیر دارم میزارم.

راستی اینم غذاش:

 

مدافع حرم شهید مرادی

 

پ.ن:

1.درباره این شهید توی نت این توضیحات رو پیدا کردم:

شهید بزرگوار «محمدحسین مرادی» متولد 30 مهر 1360 بود.

در 28آبان 92 مصادف با 17 محرم در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب(س) به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

پیکر مطهر این شهید در امامزاده علی اکبر(ع) چیذر در کنار مزار شهدا به خاک سپرده شد.

یادم باشه رفتم چیذر، مزارشون رو پیدا کنم.

2. راستی بیرون قسمت زنونه هم یه اطلاعیه نوشته بود برای این میخوان روز اربعین توی  کربلا نون بپزند و 300 تا کیسه آرد نیازه و قیمت هر کیسه هم 80 هزار تومن ه. شماره حساب و همین طور شماره اون خادم رو گذاشته بودند. ته ش هم نوشته شده بودند خادم رقیه  عباس روز...

هر کسی  خواست بگه شماره حساب و شماره تلفن رو بهش بدم.

اون موقع یادم رفت عکس بگیرم.

 

 

 

تمشک اوجی
۱۶:۰۶۱۴
تیر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
تمشک اوجی