تمشک اوجی

می نویسم پس هستم

می نویسم پس هستم

آخرین مطالب
پیوندها

۰۹:۵۹۱۰
مرداد

امروز یاد یه جمله افتادم در زمان قدیم شاید 7 8 سال پیش در کتاب صد سال تنهایی یا مجله های خانواده خوندم:
همه چیز پول نیست.
زنی رو میبینم که از فرط فشارهای عصبی و معده درد توی لگن از جنس طلای خالص محتویات معده ش رو میریزه بیرون. و حسرت آرامش زنی رو میخوره که توی یه خونه ساده و با حداقل امکانات داره زندگی میکنم.

امروز کلا له م.
مامان میگه بی حوصله نباش.
اما واقعا خسته م. درونا خسته م.
مثل آدمی که کامیون از روش رد شده... 

تمشک اوجی
۰۸:۲۳۰۸
مرداد

لعنت به گذشته هایی که لذت همنشینی با عزیزان ت رو در حال ازت میگیره و آینده ت رو برات سیاه میکنه.
لعنت به آدم هایی که سیاهی ها رو برام ساختند.
نه چرا لعنت
اصلا مهم نیست اونها چه کردند.
همش تقصیر خودمه

تمشک اوجی
۰۷:۵۱۰۸
مرداد

امروز یعنی دوم شوال تولدمه.
 
تولدم مبارک

ویرایشحذف
چهارشنبه 8 مرداد 1393 ساعت 4:33

تمشک اوجی
۰۷:۱۷۰۸
مرداد

یکی از دوستان ازم یه مطلب خواست درباره حضور روحانیون در فضای مجازی و آثار اون.
این قدر 4 5 روز اخیر درگیر بودم که یادم رفت.
اومد توی چت یادآوری کرده.
میگم چیز خاصی توی ذهنم نیست. من فرد مناسبی برای پاسخ به این سوال نیستم.
میگه :
اتفاقا شما در جایگاه درستید
به عنوان یک مخاطب
و در مورد مطلبتون شما قدرت تشریح مطلبتون خیلی خوبه
بدون تعارف.
(البته میدونم که تعارف کرده.)
میگه: بدون رو دربایسی بگم توقع واقعا انتقادات و پیشنهادات زیادی از شما داریم.
(نمیدونم چرا همچین انتظاری رو داره :) )
میگم من آخه دیدی درباره این موضوع ندارم.شما بگید چیا مد نظرتون هست.
اگر من رو با مسئله درگیر کنید میتونم براتون حسابی بنویسم.
میگه ظاهرا پیش اومده یه عده روحانی نباشند اما خودشون رو روحانی جا زدند در پلاس.
و همین طور این که روحانی هایی که بیرون قرار گذاشتند.
میگم بدون محرمیت؟
میگه نه خب. ولی اول ش که محرم نبودند.

خلاصه خداحافظی میکنم و سعی میکنم بنویسم.
میشه این:

سلام

راستش حس میکنم من نمیتونم در باره این موضوع اون طور که شما تصور میکنید مطلب بنویسم.

به شخصه موافق حضورشون هستم.
این باعث میشه که افراد جامعه مخصوصا غیر متدین ها یا اونهایی که خیلی با روحانیون در ارتباط نبودند، دید پیدا کنند و فکر نکنند اونها با تکنولوژی و دنیای رو به رشد امروز آشنایی ندارند.
همین نکته به ظاهر ساده باعث جدی تر گرفتن شون میشه.

یه نکته ای که شخصا فیدبک های اون رو بین غیر مذهبی ها دیدم اینه که:
مذهبی ها با هم دعوا میکنند و خب وقتی در طرفین این دعوا روحانی هم باشد اوضاع بدتر میشه.
میگند ببین اینها نمیتونند با خودشون بسازند تازه میخوان جامعه رو هم اصلاح کنند
مخصوصا یه جاهایی دیدم متاسفانه حتی طلبه ها لحن لات منشانه میگیرند و این واقعا جای تاسف داره.
یه بحث دیگه هم هست گاهی حدود ادب رو رعایت نمیکنند. توی فاز ه بزار بزنمش زمین هستند.
بای دیفالت انگار همه دشمن هستند مگر این که خلاف ش ثابت بشه.
برخی از کلمات رو حق خودشون میدونند که به راحتی استفاده کنند مثل حروم زاده یا بی غیرت.
در حالی که علما ما و حتی ائمه معصوم هم به راحتی از این نوع کلمات استفاده نمیکردند.
اما طرف عین یه بچه دو ساله لجباز میگه مگه امام نگفت خب پس حق شونه.
در حالی که فکر نمیکنه اون اصلا در چنین جایگاهی نیست و تازه اگر هم فرض الگوبرداری از منش ائمه باشه کریم بودن و مهربونی شون رو الگو نمیگیرند.

یه نکته ای هم هست که نظر شخصی ه منه اما بعید میدونم شما لحاظ ش کنید:
این که روحانییون سیاسی مینویسند. البته منظورم جهت گیری های تند و نوچه وار.
از کسانی به طور قاطع و حتی لات منشانه دفاع میکنند که انگار ائمه معصوم هستند.
و گاهی به قدری تند میشند که انگار صرفا یه هوادار همیشه به به چه چه گو هستند.
یعنی طرف هر کاری کرد ولو اشتباه ازش دفاع میکنند و رسما ماستمالی.
این دفاع نابخردانه شون، باعث میشه تصور مشمئز کننده ای رو در دیگران ایجاد کنند.
و دیگران دیگه جدی شون نمیگیرند.
چون حداقل این نوع رفتار منش ائمه نبوده.

نکته دیگه:
در دسترس بودن روحانیون در فضای نت باعث میشه افراد راحت سوالات شون رو بپرسند.
اونم در دنیای امروزی که همه چیز رو ملت حاضر آماده میخوان.
و در جایی که به دست آوردن چیزهای بد خیلی راحت تر از کسب معارف و مفاهیم مذهبی ست.
این که یه روحانی رو در لیست شون داشته باشند امکان رجوع بیشتر خواهد بود و روی تعالی افراد میتونه اثر مثبت بذاره.
گاه یه جمله کوچیک اما به موقع میتونه زندگی یه ادم رو متحول کنه.
از سویی دیگر این کانکت بودن با افراد در فضای مجازی، باعث میشه بتونند لایه های زیرین جامعه رو رصد کنند.
از افراد بیشتری شناخت پیدا کنند.
حتی فرضا خوندن پیج یه آتئیست یا یه آدمی که کارهای غیر اخلاقی انجام میده و با افتخار هم مینویسه و هات میشه، باعث میشه که اون طلبه دید پیدا کنه. کنش های افراد رو ببینه. سطح تعاملات شون رو.
به نظرم این نوع تماس ها باعث شناخت عمیق تر از کیس های مختلف میشه که در مشاوره دادن هاشون میتونه بهشون کمک کنه.
این امری هست که در حالت عادی رخ نمیده. و امکان چنین معاشرت ها و شناختی وجود نداره.

نکته بعدی:
نوشتن روحانیون از روزمره هاشون خیلی میتونه خوب و موثر باشه.
باعث میشه مردم بیشتر درباره این قشر از جامعه دید پیدا کنند.
حالا چه درباره اتفاقات کاری شون باشه . تلخی ها و شیرینی هاش.
و چه اتفاقات در منزل و با خانواده و دوستان.
این که فرضا یه روحانی از گیلان (اسم شون رو یادم نمیاد) با خانومش سبزی پاک میکنه برای این که در حین ش بتونه با خانومش حرف بزنه، خیلی موثره. این که این قشر از جامعه هم به زن شون احترام میذارند. احساس محبت و عشقولانه دارند. اینها چیزهایی که با الگوی ذهنی مردم از روحانیون متفاوت ه.
یا فرضا سختی های کارشون و تجربیات شون.
یه روحانی (اگه اشتباه نکنم اسماعیل امین) که در آرژانتین یا یه کشور اسپانیولی زبان هستند....
خیلی جالبه پست هاشون.
کلا به نظرم این که یه روحانی از دنیای پیرامونش بنویسه و همین طور تحلیل ش رو خیلی خوبه.
مخصوصا اگه اون تحلیل پخته باشه.

و این که
روحانیون در کامنت دونی ها از انجام شوخی های چیپ پرهیز کنند.
شاید در جمع دوستانه شون این طور باشه. اما وقتی در کامنت دونی باشه مثل یه تابلویه اعلانات ه.
کلا به نظرم صورت خوشی نداره.

فعلا همین
چیز بیشتری یادم نمیاد.
ببخشید که محاوره ای نوشتم (به سبک پست های پلاس م)
امیدوارم به دردتون بخوره

ویرایشحذف
چهارشنبه 8 مرداد 1393 ساعت 3:11
 سفارش دهنده متن اومده توی چت
میگه:بدون اغراق عرض کنم خیلی عالی بود
بحث سیاسیشون به شدت به این مدل بده وحق با شماست
و نکته های دیگه ممنونم واقعا
زبانش هم خوب بود ممنون
من عین چیزی بود که میخواستم
من امید داشتم شما مطالب خوبی بنویسید
واقعا میگم شما ادامه بدید ما خیلی مطالب خوبی خواهیم داشت
--------------
فکر نمیکردم براشون این قدر مهم بیاد :)
از اونجایی که نمی تونم جایی منتشر کنم اینجا کپی ش میکنم.
 
-------------
تمشک اوجی
۰۷:۱۳۰۷
مرداد

دارم با دکی حرف میزنم.
میگم اگه فلانی بخواد منو ببینه چی؟
میگه ممکنه خیلی ها بخوان تو رو ببینند قرار نیست که تو قبول کنی.
میگم خب نمیخوام ببینمش.
میپره توی حرفم و میگه:
ببین خواهشا بحث محرم و نامحرم رو پیش نکش.
ما آدمیم. نمیتونیم با نیمی از کره زمین ارتباط نداشته باشیم.
قاه قاه میخندم.
این قدر خوشم اومد که خواستم توی پلاس بزارم.
بعد ددیم ممکنه بدآموزی داشته باشه.
خنده م که کم میشه بهش میگم چرت گفتی اما چرت خنده دار
:)

ویرایشحذف
سه‌شنبه 7 مرداد 1393 ساعت 20:58
  
تمشک اوجی
۰۷:۰۶۰۷
مرداد

نمیدونم واقعا چرا یک شنبه بعد از این که رفتم پیش محمد مهدی و بعد هم تجریش، نزدیک های خونه رفتم 50 60 تومن پول تاپ دادم.
اونم منی که اغلب تاپ هم یقه بسته و با یه آستین ده سانتی هست.
رفتم تاپ گرفتم با یقه های باز. یه چیزی تو مایه های دکلته.
البته عقل به خرج دادم چند تاش رو کادویی به دکی دادم.....

تاپ هایی که به عنوان کادو برای دکی خریدم رو بهش میدم.
اونم تندی یه نایلون میده دستم.
هی میگه بدو بازش کن.
تاپ ه  و در واقع لباس خواب :) 
خیلی خوبه.
دارم نگاش میکنم...
دکی سکوت م رو دید و هیجان زده گفت ترکیه ای ه هاااااااا.
گفتم جدی؟
گفت آره از فلان فروشگاه خریدم.
چون اونها نزدیک مرز جلفا هستند اجناس ترکیه ای اصل رو میشه اونجا گیر آورد.

سه‌شنبه 7 مرداد 1393 ساعت 16:35


تمشک اوجی
۲۳:۴۹۲۰
تیر
 گریه کردم اشک بردلم مرحم نشد 
ناله کردم ذره ای ازدردهایم کم نشد. 
درگلستان بوی گل بسیار بوییدم ولی
ازهزاران گل گل همچون تو پیدایم نشد
هیچ گلی، گلِ نرگس زهرا نشد.
پ.ن:
یاد مداحی (شور) نیمه شعبان افتادم: 
ای گل نرگس بیا، ای گل نرگس بیا
مردی می آید که از دور
بی قراره، تک سواره
پرچم دوش ش نصارات الحسین ه ....
تمشک اوجی
۲۲:۱۴۱۷
تیر
 
 
دیشب خیلی بهم ریخته و داغون بودم.
یکی از بچه ها بعد قرن ها اومد چت و حسابی حرفیدیم.
اگه شما هم این روزها میزون نیستید و خسته اید یا دل تون شکسته ....
این مکالمه را بخونید، طولانی شاید باشه اما لطیف ه :)
=========================================
من : دو نفر بدجوری دلم رو شکستند....
اون : بسپار دست خدا
             به خودت اجازه بده که ازشون ناراحت باشی      
             ولی به فکر انتقام نباش      
             بهش فکر نکن      
             مطمئن باش      
             روزی نتیجه عملشون رو میبیند      
             تنها از روی مساله عبور کن      
             بهش فکر نکن      
             بزار حسابشون رو با کس دیگه صاف کنن      
             تو بی صاحبی؟  
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^   
اون : این شعر رو ببین
             روزگار باز هم سنگ دیگری پرتاب کردی      
             بر کوزه اعتمادم بر مردم      
             اینبار نیز کوزه شکست      
             اب کوزه بر دانه های کاشته شده بر قلبم ریخت      
             دانه های مهر بانی  و عشق      
             باز در قلبم گل تازه ای شکفت      
             باغ قلبم شاداب تر شد      
             عطر باغم سرمستم کرد باز     
             اعتراف میکنم     
             لبخند امروزم ناشی از تلاش توست     
             ولی اینبار نیز به مقصودت نرسیدی     
اون :
             مطمئن باش
             یه جایی یه روزی فراموش خواهی کرد
             فقط خودت رو نباز
             اعتماد به خدا و خودت رو از دست نده
             تو اولین و اخرین نفری نیستی که شاید بهشون ظلم شده
             گاهی این ظلم رو خود ما میکنیم
             گاهی بقیه
             نمیدونم تو خودت چقدر این وسط مقصری
             اما اشتباه بعدی تو اینه که
             بخوای روی این مساله بایستی
             بگذر
             از اونا رو نمیگم
             از این مساله عبور کن
             توو اون متوقف نشو
             نابودت میکنه
             اگه یقین داری صاحب داری
             پس کارت رو بسپار دست اون  و خودت برو
 ^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
من : 
          چند روز خوبم
           باز دوباره بد میشم
           هی خوب و  هی بد
اون :
           تو تنها کسی هستی که میتونی به خودت کمک کنی
           سعی کن وقت و انرژی ات رو برای ادمها و چیزهای با ارزش بزاری
           ادمی که از اعتماد تو سو استفاده کرد
           ارزش انرژی و وقت نداره
           قدر خودت رو بدون
من : 
            شاید همه مشکلات اینه که قدر  خودم رو نمیدونم و این که آدم های  خوب 
            سرشون شلوغه و آدم های بد همیشه ور دل  آدم هستند. نمونه ش  خود شما.
اون:  
            ولی خدا همیشه سرش خلوته برات
           همیشه منتظرت
           و اون میدونه همیشه چی برات بهترینه
           بهش اعتماد کن
           حتی زمانی که عقلت نمیکشه
           حتی وقتی شاکی میشی
           بازم برو پیش خودش
من :
          هی میرم حرم
          آرام میشم
          بعد چند روز  دوباره بد میشم
          :(
اون :
           عیب نداره
           عزیزم
           تو مگه وقتی یه بار غذا میخوری
           تا چند روز سیری
           خب دوباره گشنه میشی دیگه
           روح بیچاره ما هم نیاز به انرژی داره
           بهش نرسی ضعف میکنه
           تازه برو خدا رو شکر کن
           میفهمی حالت بد شده
من :
           مگه میشه نفهمید؟
اون :
            خیلی وقتها ادمها نیمفهمن حالشون بده
            خیلی وقتها نمیفهمیم
            وقتی عصب روحت مرد
            هر چی سوزن بهش بزنی دیگه دردی نداره
            برو خدا رو شکر کن که عصب روحت زنده است
            وقتی درد داری به دنبال درمانی
            اما وقتی دردی نباشه
            وقتی علامتی نداشته باشی
            یهو میبینی زخم میرسه به عمق روحت عفونی میشه 
من :
            واقعا همچین  چیزی ممکنه
            چی  میشه  یکی این  طوری  بشه؟
اون :
            این همه ادم رو نمیبینی
            که درد ندارن
            گناه کردن درد داره
            روح دردش میاد
            وقتی گناه کنی
            و دردت نیاد
            یا تغییری توو روحت حس نکنی
            یعنی عصبت روحت مرده
            مثل یه ادم فلج
            که دست و پاش رو هم قطع کنی نمیفهمه
            درد نعمته
من :
            یعنی میخواهید بگید بدن دیگه بی حس میشه و  حتی نسبت به بدی ها واکنش نشون نمیده
اون:
            اگه فهمیدی حالت بده برو شکر خدا کن
            منظورم روح آدمه
            ظلم میبینی میری
            ظلم میکنی عین خیالت نیست
            اصن نمیفهمی داری روح خودت رو نابود میکنی
            میری و میری
            و نهایت یه روز با خودت مواجه میشی
            اون روز --قیامت یا مرگ-- 
            عصب های روح برمیگیرده
             پرده ها میافته
             اونوقت یکدفعه همه دردها میافته به جونت
             نمیدونم اینا تعبیر های منه
             چقدرش درسته نمیدونم
             استدلال های خودمو برات میگم
من :
              این که   گفتی درد یه نعمته و  همین که روح ت  متوجه درد و بدی میشه  نعمته....
              تعبیر جالب بود
اون :
               مثل درد جسم دیگه
               درد جسم هم یه نعمته
               چرا سرطان کشنده است
               چون اولش درد نداره
               وقتی خوب پیشرفت کرد دردش میاد
               اونوقتی که هیچ کاری نمیشه کرد
               مرد را دردی اگر باشد خوش است
               درد بی دردی علاجش اتش است
من :
              چرا آتش؟ :) 
اون :    
               شعره
               اما نهایتش به اتش میرسه دیگه
               ؟ غیر اینه
من :
               آتیش  جهنم؟
اون :    
               اتیش جهنم
                یا حتی اتیش افسوس و حسرت
               همون شرمندگی روز قیامت برامون بسه
من :
              درسته
اون :
               اتیش جهنم هم چیزی جدا از ما نیست
                بازتاب عمل خودمونه
                با خودمون همین الانم داریم حمل میکنیم
                اما نمیتونیم درکش کنیم
                عصبش رو نداریم
                وگرنه اونایی که عصبهاشون خیلی قوی
                اتیش گناه رو همین دنیا هم حس کردن
==================== 
اون :
              اینو بهت بگم و برم
              ما انقدر وقت نداریم که بخایم روی همه ادمها کلی وقت و انرژی بزاریم
              از ادمهایی که ارزششون رو ندارن عبور کن
              باشه؟
من :
              باشه
              انگار هر چند که گاهی آدم انگار لنگر میاندازه روی آدم ها و چیزهای بد
اون :
               حرکت سخته
               اینرسی تو روح ما هم وجود داره
               اصن میدونی چیه
               به نظر من قوانین طبیعت تو روح ما هم جریان داره
                یکی هست
                فقط باید معادل سازی بشه
                مثل حرکت فیزیک که توش اینرسی هست
                و نمیخواد تغییر حالت بده
                بیشتر وقتها روح ما هم نمیخواد تغییر وضعیت بده
من :
            چرا واقعا این طوره؟
اون :
            عادت خودش یه جور اینرسی
من :
             چیکار میشه  کرد که به حرکت در بیاد
اون :
              توو طبیعت چیکار میکنیم ؟
             بهش نیرو وارد میکنیم
             متمرکز میشیم روی اون
             توو اینجا هم باید انرژی صرف کنیم
             انرژی بگیریم
             روزی 5 وعده خدا به ما گفته باید به روحت انرژی برسونی
             حالا اگه ما خودمون نمیتونیم خوب این انرژی رو برسونیم و روحمون ضعیف میشه
             این رو باید درست کنیم
من :
              درسته
              من یه مدت خیلی مقید به نمازاول وقت شدم
              اصلا با تمام وجودم  میخوندم
              جدیدا کم شده
              نمیدونم چرا
              اون  حال  سابق  کم  پیش  میاد که باشه
اون :
              باید دوباره شروع کنیم
              هزار علت میتونه داشته باشه
              ولی یه راه داره
              همت و کمک گرفتن از خودشون
              الانم خدا رو شکر ماه رمضان 
               فرصت خوبیه برای شروع دوباره

============
پ.ن:
ممنونم از این گل دخترِ نوعروسِ پلاس (سحر جووووونم)
برای سلامتی خودش و شوهرش صلوات بفرستید. 
==============================
#خدا   #غم   #دل_شکسته   #اعتماد   #سو_استفاده   #نماز   #توکل   #انتقام   #تنفر   #صاحب   #اینرسی  #انرژی   #روح   #درد   #گناه   #آتش   #آتیش   #عادت   #سرطان  
تمشک اوجی
۱۶:۰۶۱۴
تیر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
تمشک اوجی
۰۰:۲۷۱۷
اسفند
الان یکی برام یه جوک مازندرانی تعریف کرد:
یه خانم مازندرانی رفت اورست رو فتح کرد.
ازش پرسیدن انگیزه ت چی بود؟
گفت ننه بیمه اوجی بچینم.
ترجمه: اومدم اوجی بچینم.

اوجی: پونه، که دو نوع جنگلی و کوهی دارد.
پ.ن:
من خودم اوجی جنگلی را ترجیح میدم.خیلی معطره و خوش رنگ ه.
تمشک اوجی