تمشک اوجی

می نویسم پس هستم

می نویسم پس هستم

آخرین مطالب
پیوندها

اربعین در بین الحرمین

جمعه, ۱۴ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۱۰ ب.ظ

gomnam binam

Shared publicly  -  2:02 AM
 
پارسال روز اربعین وایسادم تو صحن و هر هیاتی می اومد به هر ضرب و زوری شده از زیر طنابشون می رفتم تو (هر هیاتی که از بین الحرمین وارد صحن میشه، یه طناب بزرگ دور تا دورش رو چند نفر گرفتن و باقی اعضای هیات تو محدوده ی اون طناب سینه زنی می کنن و با همه وسایل میان تو و با همه وسایل از باند و میکروفن گرفته تا دوربین فیلم برداری و... میرن بیرون) بعد وقتی هیات به آخر صحن می رسید و می خواست خارج بشه و بره تو خیابون، از زیرش سریع می رفتم بیرون و دوباره میرفتم زیر طناب هیات بعدی.
خیلی صفا داشت، هیات های ترک و لبنانی و عراقی، عربستانی و یمنی و اروپایی و خیلی از کشورهای دیگه. دیدن نحوه عزاداری ملل مختلف از نزدیک و همراه شدن باهاشون تجربه بی نظیری بود. 
هر هیاتی یه جور عزاداری می کرد، لبنانی ها خیلی منظم و اما پر ابهت و با شعر قشنگ، اروپایی ها خیلی مظلومانه و کم صدا، ترک ها یه چیزی ما بین اروپایی ها و لبنانی ها، عراقی ها معمولا با شعرهایی که معلوم بود قدیمی ه.

اما از همه مجنون تر یه گروه بودن که خیلی آتیشی سینه می زدن، بهتره بگم به سر می زدن، وقتی وارد شدن بیشتر شون بی اختیار به زانو افتادن رو زمین. همه یک دست پیرهن سیاه و خاکی شده و کلاه و شال سیدی. معمولا وقتی هر چقدر شور سینه زنی ت بیشتر بشه کمتر می تونی گریه کنی اما این هیات به طرز مجنون واری سینه می زدن و در عین حال خیلی ناجور گریه می کردن. طوری که از وقتی اینا اومدن و رفتن کل ملت بدجور تحت تاثیر قرار گرفتن.
این هیات رو اصلا به خودم اجازه ندادم برم وسطشون، فقط ایستادم و نگاه کردم و مثل بقیه زار زدم که چرا دلم مثل اینا انقدر سوخته و شیدا نیست برای ارباب بی کفن...
۹۳/۰۹/۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
تمشک اوجی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی