تمشک اوجی

می نویسم پس هستم

می نویسم پس هستم

آخرین مطالب
پیوندها

زنى در نکاح فرزندش !

سه شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۱۸ ق.ظ

زنى در نکاح فرزندش !


بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 


در زمان خلافت عمر، جوانى به نزد او آمد و از مادرش شکایت کرد. و ناله سر مى داد که :

- خدایا! بین من و مادرم حکم کن .

عمر از او پرسید:

- مگر مادرت چه کرده است ؟ چرا درباره او شکایت مى کنى ؟

جوان پاسخ داد: مادرم نه ماه مرا در شکم خود پرورده و دو سال تمام نیز شیر داده . اکنون که بزرگ شده ام و خوب و بد را تشخیص مى دهم ، مراطرد کرده و مى گوید: تو فرزند من نیستى ! حال آنکه او مادر من و من فرزند او هستم .

عمر دستور داد زن را بیاورند. زن که فهمید علت اظهارش چیست ، به همراه چهار برادرش و نیز چهل شاهد در محکمه حاضر شد.

عمر از جوان خواست تا ادعایش را مطرح نماید.

جوان گفته هاى خود را تکرار کرد و قسم یاد کرد که این زن مادر من است . عمر به زن گفت :

- شما در جواب چه مى گویید؟

زن پاسخ داد: خدا را شاهد مى گیرم و به پیغمبر سوگند یاد مى کنم که این پسر را نمى شناسم . او با چنین ادعاى مى خواهد مرا در بین قبیله و خویشاوندانم بى آبرو سازد. من زنى از خاندان قریشم و تا بحال شوهر نکرده ام و هنوز باکره ام .

در چنین حالتى چگونه ممکن است او فرزند من باشد؟

عمر پرسید: آیا شاهد دارى ؟

زن پاسخ داد: اینها همه گواهان و شهود من هستند.

آن چهل نفر شهادت دادند که پسر دروغ مى گوید و نیز گواهى دادند که این زن شوهر نکرده و هنوز هم باکره است .

عمر دستور داد که پسر را زندانى کنند تا درباره شهود تحقیق شود. اگر گواهان راست گفته باشند، پسر به عنوان مفترى مجازات گردد.

ماءموران در حالى که پسر را به سوى زندان مى بردند، با حضرت على علیه السلام برخورد نمودند، پسر فریاد زد:

- یا على ! به دادم برس . زیرا به من ظلم شده و شرح حال خود را بیان کرد. حضرت فرمود: او را نزد عمر برگردانید. چون بازگردانده شد، عمر گفت : من دستور زندان داده بودم . براى چه او را آوردید؟

گفتند: على علیه السلام دستور داد برگردانید و ما از شما مکرر شنیده ایم که با دستور على بن ابى طالب علیه السلام مخالفت نکنید.

در این وقت حضرت على علیه السلام وارد شد و دستور داد مادر جوان را احضار کنند و او را آوردند. آن گاه حضرت به پسر فرمود: ادعاى خود را بیان کن .

جوان دوباره تمام شرح حالش را بیان نمود.

على علیه السلام رو به عمر کرد و گفت :

- آیا مایلى من درباره این دو نفر قضاوت کنم ؟

عمر گفت : سبحان الله ! چگونه مایل نباشم و حال آنکه از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیده ام که فرمود:

- على بن ابى طالب علیه السلام از همه شما داناتر است .

حضرت به زن فرمود: درباره ادعاى خود شاهد دارى ؟

گفت : بلى ! چهل شاهد دارم که همگى حاضرند. در این وقت شاهدان جلو آمدند و مانند دفعهپیش گواهى دادند.

على علیه السلام فرمود: طبق رضاى خداوند حکم مى کنم . همان حکمى که رسول خدا صلى الله علیه و آله به من آموخته است .

سپس به زن فرمود: آیا در کارهاى خود سرپرست و صاحب اختیار دارى ؟

زن پاسخ داد: بلى !

این چهار نفر برادران من هستند و در مورد من اختیار دارند. آن گاه حضرت به برادران زن فرمود:

- آیا درباره خود و خواهرتان به من اجازه و اختیار مى دهید؟

گفتند: بلى ! شما درباره ما صاحب اختیار هستید.

حضرت فرمود: به شهادت خداى بزرگ و شهادت تمامى مردم که در این وقت در مجلس حاضرند. این زن را به عقد ازدواج این پسر درآوردم و به مهریه چهارصد درهم وجه نقد که خود آن را مى پردازم . (البته عقد صورت ظاهرى داشت ).

سپس به قنبر فرمود: سریعا چهارصد درهم حاضر کن .

قنبر چهارصد درهم آورد. حضرت تمام پولها را در دست جوان ریخت . فرمود: این پولها را بگیر و در دامن زنت بریز و دست او را بگیر و ببر و دیگر نزد ما برنگرد مگر آنکه آثار عروسى در تو باشد، یعنى غسل کرده برگردى .

پسر از جاى خود حرکت کرد و پولها را در دامن زن ریخت و گفت :

- برخیز! برویم .

در این هنگام زن فریاد زد: ((النار! النار!)) (آتش ! آتش !)

اى پسر عموى پیغمبر آیا مى خواهى مرا همسر پسرم قرار بدهى ؟!

به خدا قسم ! این جوان فرزند من است . برادرانم مرا به شخصى شوهر دادند که پدرش غلام آزاد شده اى بود این پسر را من از او آورده ام . وقتى بچه بزرگ شد به من گفتند:

- فرزند بودن او را انکار کن و من هم طبق دستور برادرانم چنین عملى را انجام دادم ولى اکنون اعتراف مى کنم که او فرزند من است . دلم از مهر و علاقه او لبریز است .

مادر دست پسر را گرفت و از محکمه بیرون رفتند.

عمر گفت : ((واعمراه ، لو لا على لهلک عمر))

- ((اگر على نبود من هلاک شده بودم)).


📔بحار الانوار ج0⃣4⃣ص6⃣0⃣3⃣

۹۳/۱۱/۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰
تمشک اوجی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی