امام صادق ع در سجده 4 مرد و 4 زن رو لعن میکردند.
اون 3 تا :) + معاویه + دو زن پیامبر+ مادر و خواهر معاویه
اصل حدیث و آیه مربوط به آن در ادامه مطلب مشاهده کنید.
ت.ض: منبع حدیث از کتب اربعه شیعه می باشد.
امام صادق ع در سجده 4 مرد و 4 زن رو لعن میکردند.
اون 3 تا :) + معاویه + دو زن پیامبر+ مادر و خواهر معاویه
اصل حدیث و آیه مربوط به آن در ادامه مطلب مشاهده کنید.
ت.ض: منبع حدیث از کتب اربعه شیعه می باشد.
و از آن جمله دعائى است از براى حضرت امام رضا علیه السلام در سجده شکر.
ابن طاوس علیه الرّحمة گوید که:
ما این دعا را به سندهاى خود روایت کردیم تا به سعد بن عبد اللَّه در کتاب فضل الدّعاء که ذکر نموده که روایت کرده است ابو جعفر، از محمّد بن اسماعیل بن بزیع، از حضرت امام رضا علیه التحیّة و السلام.
و همچنین بکیر بن صالح، از سلیمان بن جعفر جعفرى، از آن حضرت علیه السلام نقل کرده است که:
ما بر آن حضرت داخل شدیم و حال آنکه ایشان در سجده شکر بودند. پس سجده خود را طول دادند و چون سر مبارک از سجده برداشتند، ما گفتیم که: چه بسیار سجده خود را طول دادید.
پس فرمودند که: هر کس این دعا را در سجده شکر بخواند، مثل کسى خواهد بود که در خدمت رسول خدا به جهاد رفته باشد و در روى دشمنان خدا در روز جنگ بدر تیر انداخته باشد.
اسماعیل بن بزیع و سلیمان گویند که ما گفتیم: پس این دعا را بنویسیم. فرمودند که: بلى این دعا را بنویسید و هر گاه تو سجده کنى سجده شکر را، پس تو این دعا را بخوان و دعا این است:
خداوندا لعن کن بر آن دو شخص که تغییر دادند دین تو را و برطرف کردند نعمت تو را و تهمت زدند بر پیغمبر تو که رحمت فرستد خدا بر او و بر آل او و مخالفت ورزیدند.
ملّت تو را و اعراض کردند از راه و طریقه حق تو و انکار نمودند نعمت هاى تو را و ردّ کردند بر تو سخن و قرآن تو را و استهزا نمودند بر پیغمبر تو و کشتند پسر پیغمبر تو را و تغییر دادند قرآن تو را و انکار نمودند آیه هاى تو را و استهزا نمودند به روز معاد و حشر تو و سرپیچیدند از بندگى و فرمانبردارى تو و کشتند دوستان تو را و نشستند در مجلس خلافت که نبود آنها را در آن هیچ حقّى و سوار کردند مردمان را بر دوش هاى آل محمّد.
خداوندا لعن کن آن دو شخص را لعنى که پى در پى آید بعضى از آن بعضى را و محشور گردان آنها را و تابعان آنها را بسوى جهنم در حالى که باشند کوران.
خداوندا بدرستى که ما نزدیکى می جوئیم بسوى تو به سبب لعنت کردن بر این دو شخص و به سبب بیزار بودن از این هر دو در دنیا و در آخرت.
خداوندا لعن کن بر کشنده امیر المؤمنین و بر کشنده امام حسین پسر على و پسر [فاطمه] دختر رسول خدا که رحمت فرستد خدا بر او و بر آل او.
خداوندا زیاد گردان عقوبت آن دو شخص را بالاترین عقوبتها و زیاد گردان خفّت آنها را بالاترین خفّتها و خوار گردان آنها را بالاترین خواریها و رسوا کن آنها را الاترین رسوائی ها.
خداوندا بینداز آن هر دو را در آتش جهنم انداختنى شدید و سرنگون انداز آن هر دو را در عذاب دردناک از جانب خود سرنگون کردنى.
خداوندا محشور کن آن هر دو را و تابعان آنها را بسوى جهنم در حالى که باشند مجتمع.
خداوندا پراکنده کن اجتماع آنها را و متفرّق ساز امر آنها را و مخالفت انداز میان اتفاق آنها و جدا ساز جمعیت آنها را و لعن کن بر پیشواى آنها و بکش سرکرده هاى آنها را و برگزیده هاى آنها را و بزرگان آنها را و لعن کن بر سرکرده هاى آنها و بشکن علم و نشانه بزرگى آنها را و بینداز شدّت عقوبت را میان آنها و باقى مگذار از آنها احدى را.
خداوندا لعن کن بر ابو جهل و بر ولید لعنى را که پى در پى باشد بعضى از این بعضى را و تابع شود بعضى بعضى را.
خداوندا لعن کن آن هر دو را لعنى که لعن کند آنها را به آن لعن هر فرشته نزدیکى و هر پیغمبر فرستاده شده اى و هر شخص مؤمنى که خالص کرده باشى تو دل او را براى ایمان.
خداوندا لعن کن آن هر دو را لعنى که پناه گیرند از آن اهل آتش از عذاب آن،
خداوندا لعن کن آن هر دو را لعنى که نرسیده باشد به خاطر کسى،
خداوندا لعن کن آن هر دو را در پنهان از نهانى خود و در ظاهر از آشکار خود و عذاب کن آن هر دو را عذابى که باشد در تقدیر تو و بالاتر از آنچه تقدیر نموده اى آن را و شریک گردان با این هر دو، دو دختر آنها را و پیروان آنها را و دوستداران آنها را و کسى را که متابعت نماید آنها را.
بدرستى که تو شنونده دعائى و رحمت فرستد خدا بر محمّد و بر آل او همگى.
________________________________________
ابن طاووس، على بن موسى - طبسى، محمد تقى بن على نقى، مهج الدعوات / ترجمه طبسى، 1جلد، صفحه 402- 404، رایحه - تهران، چاپ: اول، 1379 ش.
امام حسن عسکرىّ علیه السّلام درباره آیه:
«و برخى از آنان امّى هستند که از کتاب ندانند مگر آرزوهاى بیهوده [و تنها گمان هایى در سر پرورانده]- بقره: 78»
فرمود: امّى منسوب به مادرش مى باشد، یعنى همان طور که از شکم مادرش خارج شده، نه خواندن و نه نوشتن میداند.
«از کتاب نمیدانند»، مراد کتابى است که از آسمان نازل شده نه کتاب دروغین، ولى تمیز بین آن دو را نمیدهند،
«مگر آرزوهاى بیهوده» یعنى جز همان که برایشان خوانده میشود و میگویند: این کتاب و کلام خدا است، و اگر خلاف آن خوانده شود هیچ تشخیص نمیدهند،
«و تنها گمانهایى در سر پرورانده» .یعنى تنها مطالبى که رؤسایشان بر گوششان از تکذیب محمّد صلّى اللَّه علیه و آله در نبوّت او و امامت علىّ علیه السّلام سرور عترت او خوانده اند، و آنان فقط تقلید سران را میکنند با اینکه تقلید پیشوایان بر آنان حرام شده بود،
«پس واى بر آنان که کتاب را به دست خود مینویسند آنگاه میگویند این از جانب خداست تا با آن بهایى اندک بستانند، پس واى بر آنان از آنچه با دست خویش نوشتند و واى بر آنان از آنچه به دست می آورند- بقره: 79».
حضرت فرمود: اینان قوم یهود بودند، سرخود صفتى که پنداشته بودند مربوط به محمّد است نوشتند در حالى که آن خلاف ویژگیهاى آن حضرت بود، و به مردم مستضعف خود گفتند: این خصوصیّت پیغمبر آخر الزّمان است: او فردى قد بلند، تنومند با شکمى بزرگ گردن ستبر، ریش قرمز (یا: سفیدى در موى سر) است- در حالى که آن حضرت خلاف آنها بود- و اینکه: او پانصد سال پس از این زمان خواهد آمد، و از گفتن این بافته ها تنها قصد ابقاى ریاست خود بر آن ضعفا و تداوم نفوذ بر آنان را داشتند، و نفس خود را از زحمت خدمت رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و خدمت علىّ و أهل بیت و خاصّان او باز میداشتند پس خداوند عزّ و جلّ فرموده: «پس واى بر آنان از آنچه با دست خویش نوشتند و واى بر آنان از آنچه به دست می آورند»
یعنى واى بر آنان از ذکر این صفات تحریف شده مخالف با صفت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و علىّ علیه السّلام، شدّت عذاب در بدترین مکانهاى جهنّم براى ایشان باد «و واى بر آنان» همان شدّت عذاب براى بار دوم اضافه به مرتبه نخست میباشد، از آن اموالى که اخذ می کنند وقتى عوام خود را بر کفر به محمّد رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و انکار وصىّ و برادر او علىّ بن أبى طالب علیه السّلام ولىّ خدا؛ ثابت داشتند.
سپس آن حضرت فرمود: مردى به امام صادق علیه السّلام عرض کرد: اگر این مردم یهودى از تورات فقط همان که از علماى خود میشنوند نمیدانند بنا بر این راهى جز همان برایشان باقى نمیماند، پس چطور خداوند ایشان را به تقلید کردن و قبول از علماى خود سرزنش نموده، و مگر نه این است که عوام یهود همچون عوام ما تقلید علماى خود میکنند؟
حضرت فرمود: میان عوام و علماى ما و عوام و علماى یهود از یک جهت فرق و تفاوت است و از جهتى برابرى.
امّا از جهتى که آن دو با هم برابرند این است که خداوند؛ عوام ما را به تقلید از علماى خود همان طور مذمّت کرده که عوام و علماى یهود را سرزنش،و امّا از جهت افتراق ایشان نه.
آن مرد گفت: اى زاده رسول خدا، این مطلب را برایم بیان فرمایید.
حضرت علیه السّلام فرمود: بتحقیق عوام یهود صریحاً از کذب علماى خود و اکل حرام و رشوه و تغییر احکام از واجبات آن با شفاعت و عنایت و تملّق و چاپلوسى با خبر بودند وبا تعصّب شدیدى که آنان را از دینشان جدا کرده بود ایشان را شناخته بودند و اینکه آنان هر گاه تعصّب بخرج دهند حقوق همانها که بر ایشان متعصّب میشوند زایل میسازند، و اموال را به ناروا دهند، و بخاطر همانها بدیشان ظلم کردند و نیک دانسته بودند که علماى ایشان دست به حرام میبرند و به ناچار با معارف قلوب خود به این نکته پى برده بودند کسى که رفتارش مانند علماى ایشان باشد فاسق است و جایز نیست بخاطر خدا تصدیق شود و نه بعنوان واسطه میان خلق و خدا پس بخاطر اینکه تقلید کسانى را نمودند که آنان را شناخته بودند و افرادى که دانسته بودند؛ قبول خبرشان، و تصدیق حکایتشان، و عمل به مطالبى که به ایشان میرسد از افرادى که ندیده اند جایز و روا نیست، و واجب است که به خودشان فرو رفته و در باره امر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله نیک بیندیشند چرا که دلائل آن حضرت آشکارتر از آن است که مخفى بماند، و مشهورتر از آن است که برایشان آشکار نگردد.
و این چنین است عوام امّت ما؛ هر گاه از علماى خود فسق ظاهر، و تعصّب شدید و هجوم بر حطام دنیا و حرام آن را دریافتند، و نیز دیدند آنان به جاى اصلاح طرفداران خود؛ کمر به نابودى ایشان بسته اند، و با اینکه به خوارى و اهانت شایسته ترند مورد احسان و نیکوکارى طرفداران خود واقع میشوند در یک چنین اوضاعى هر کدام از عوام ما از چنان فقهایى تقلید کند درست همانند یهودى خواهند بود که مشمول ذمّ خداوند بواسطه تقلید از فقیهانى فاسق خود شدند پس هر فقیهى که مراقب نفسش بوده و حافظ دین خود است و با نفس خود مخالف است و مطیع امر مولى میباشد، بر عوام است که از چنین فقیهى تقلید کنند و این شرایط تنها مشمول برخى از فقهاى شیعى میگردد نه تمامشان، زیرا از هر که مرتکب عملى قبیح و فاحش همچون فقهاى فاسق عامه گردد؛ مطلبى که از ما مى گویند را قبول نکنید، و حرمتشان را نگه ندارید، و هر آینه بسیارى از مطالب منقول از ما دستخوش تخلیط شده، زیرا فاسقان گوش به کلام ما مى دهند و از سر جهل تمام آن را تحریف میکنند، و از کمى شناختى که دارند مطالب را بر غیر آن مینهند، و جماعت دیگرى نیز از سر عمد بر ما دروغ بندند تا از حُطام (مال) ناچیز دنیا وسیله اى بدست آرند تا همان؛ شعله هاى آتش جهنّم را بر ایشان بیفزاید.
و گروهى از دشمنان مذهب ند که قادر به قدح (سرزنش کردن مذمت نمودن) ما نیستند برخى از علوم صحیح ما را مى آموزند و آن را به شیعیان ما مى رسانند، و از ما نزد دشمنان عیب جویى می کنند، و چندین برابر آن دروغ و چندین برابر آن اکاذیب بر ما مى افزایند که ما از همه آنها پاک و برى هستیم، ولى مع الأسف شیعیان تسلیم ما آن را مى پذیرند بر اینکه آن از علوم و دانش ما است، پس گمراه شده و دیگران را به بیراهه کشند، و زیان و ضرر این افراد بر شیعیان ضعیف ما از لشکر یزید بر حسین بن علىّ علیهما السّلام و أصحاب آن حضرت بیشتر است زیرا آنان هم روح را به تاراج میبرند و هم اموال را به غارت. و این گروه از علماى سوء ناصبى مذهبى هستند که خود را به ظاهر از مُوالى (دوست داران) ما و دشمن اعداء ما می شمارند، و شکّ و شبهه را برشیعیان ضعیف ما وارد نموده و گمراهشان میسازند و مانع ایشان از رسیدن به مقصد حقّ می گردند، البتّه خداى تعالى از قلب هر کدام از این عوام دریابد که او هیچ قصدى جز نگهدارى دین و تعظیم ولىّ خود ندارد این چنین فردى را هرگز در دست افراد ظاهر فریب کافر رها نسازد، بلکه مؤمنى را برایش برانگیزد تا او را به راه صواب (حق) آگاه سازد، سپس خداوند همو را توفیق پذیرش خود سازد، پس خداوند با این کار خیر دنیا و آخرت را براى او جمع میکند و براى کسى که او را گمراه نموده لعن دنیا وعذاب آخرت را گرد مى آورد.
سپس فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود:
«اشرار علماى امّتم، همه را از من گمراه مى سازند، دزدان راههاى منتهى به ما میباشند، افرادى که نامهاى ما را بر مخالفانمان مینهند، و انداد و همتایانمان را ملقّب به لقب ما میسازند بر ایشان صلوات فرستند هر چند به لعن شایسته ترند و ما را لعن میکنند در حالى که ما لبریز و غرقه کرامات خداوندى هستیم و با صلوات خداوند و فرشتگان مقرّب بر ما از صلوات ایشان بر خود بى نیاز و مستغنى هستیم»
سپس فرمود: فردى از أمیر المؤمنین علیه السّلام پرسید: بهترین خلق خدا پس از امامان هدایت و چراغهاى تاریکى کیست؟
فرمود: علما؛ البتّه اگر به صلاح رسیده باشند.
پرسید: پس از ابلیس و فرعون و نمرود، و بعد از جماعتى که اسامى شما را بر خود مینهند و گروهى که خود را ملقّب به القاب شما می کنند و امکنه شما را تصرّف کرده و در ممالک شما حاکم می شوند؛ اشرار خلق خدا کیانند؟
فرمود: علما وقتى به فساد افتند، اینان اباطیل را ظاهر می سازند و حقایق را کتمان می کنند، و درباره ایشان خداوند فرموده:
«خدا و لعنت کنندگان لعنتشان می کنند. مگر آنان که توبه کردند- بقره: 160 و 159»
منبع:
- تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیه السلام ، ص 300
- احتجاج طبرسى ، ج 2 ص 458
- بحار الأنوار ، ج2 ص 88
- تفسیر البرهان ، ج 1 ص 257 در ذیل آیه 78 – 79 سوره مبارکه بقره
- وسائل الشیعه ج27 / 131 / باب
پ.ن:
در ابتدا نتوانستم این حدیث را در نرم افزار جامع الاحادیث پیدا کنم و پس از پیدا کردن حدیث در اینجا منبع آن را بررسی کردم و صحیح بود.
برای مشاهده متن عربی حدیث به ادامه مطلب مراجعه کنید:
بیاین به جای شعر یک توپ دارم قلقلیه به فرزندانمون این شعر رو یاد بدیم؛
یه دل دارم حیدریه
عاشقه مولا علیه
من این دل ونداشتم
از تو بهشت برداشتم
خدا بهم عیدی داد
عشق مولا علی داد
منبع: تلگرام
کی این شعر رو یادشه؟؟؟
یه روز یه باغبونی ، یه مرد آسمونی
نهالی کاشت میون باغچه مهربونی
می گفت سفر که رفتم یه روز و روزگاری
این بوته یاس من می مونه یادگاری
هر روز غروب عطر یاس تو کوچه ها می پیچید
میون کوچه باغا ، بوی خدا می پیچید
هر روز غروب عطر یاس تو کوچه ها می پیچید
میون کوچه باغا ، بوی خدا می پیچید
اونایی که نداشتن از خوبیا نشونه
دیدن که خوبی یاس ، باعث زشتیشونه
عابرای بی احساس پا گذاشتن روی یاس
ساقه هاشو شکستن آدمای ناسپاس
یاس جوون برگ اون ، تکیه زدش به دیوار
خواست بزنه جوونه ، اما سر اومد بهار
یه باغبون دیگه شبونه یاس رو برداشت
پنهون ز نامحرما تو باغ دیگه ای کاشت
هزار ساله کوچه ها پر میشه از عطر یاس
اما مکان اون گل مونده هنوز ناشناس
هزار ساله کوچه ها پر میشه از عطر یاس
اما مکان اون گل مونده هنوز ناشناس
پ.ن:
به قول یکی از دوستان، شاعر و خواننده هر دو ضد وحدت بودند :))
بهم گفت:
شما در مسیر حق، ملاکتون فقط این باشه که:
یک هیچ حرفی رو بدون دلیل نپذیرم
هیچ حرفی رو بدون دلیل رد نکنم
وقتی رسیدم با همون دلیل که حرف و سخنی، سخن اهل بیته، مطیع محضش باشم.
همین سه نکته
روزی درس اخلاق امروز بود که قسمت شما هم شد
میگم:
به نظرتون چی میشه یه آدم یه روز ی معنوی نصیب ش میشه.
مخصوصا روزی شرکت در یه مجلس یا جایی؟
میگه:
لطف اهل بیت در درجه اول
باز بودن در دل، به معنای خواست انسان، برای کسب معارف، در درجه دوم
و البته عمل به کارهای درست که باب دریافت توفیق های بعدی رو برای انسان باز میکنه
1.
ساعت 4 صبح روز یک شنبه ست .
دارم با یکی از دوست متدین که هم مقلد (کلمه ابداعی خودم) هستیم، چت میکنم.
یهو به یکی سمت از دیوار اتاق م خیره میشم.
یاد دو شب پیش می افتم.
کل دیوار اتاق و روی کمد ها پر از نوشته ست که با فونت درشت نوشتم.
اما اون سمت دیوار هم چنان خالی ه.
شاید بیشتر از 1.5 ساله که قصد دارم چیزی روش بنویسم اما چیزی به ذهنم نرسید.
تندی از جام پریدم و شروع کردم به نوشتن.
البته چند تا تیکه ش رو از خودم در آوردم.
2.
ساعت 9:30 جمعه شب بود.
تصمیم گرفتم به اندازه دو ایستگاه مترو پیاده برم.
مغازه ها بسته بود و ماشین هایی هم که گوشه خیابون پارک بود یا توشون کسی نبود یا اگه هم بود به خاطر سرما شیشه ماشین رو کشیده بودند بالا.
من از خوشحالی توی پوست خودم نمی گنجیدم.
بلند بلند برای خودم می خوندم :
به عدد ماهیه قرمز ، عدد ماهی سفید، به عدد سالهای رفته، عدد سال جدید، به عدد هرکى تو دنیا پیرهن قرمز خرید ، به عدد درخت کاج و عدد درخت بید ...
که یهو دیدم یه نفری که توی ماشین پشت رول نشسته بود، سرش رو سمتم چرخوند.
لعنت، توی این سرما شیشه سمت شاگردش پایین بود تا نصفه. :|
رفتم پیاده روی اون سمت خیابون و دیگه بقیه ش رو زیر لبی میخوندم و کیف میکردم :))
و هی فکر م یکردم که میشه چه اعداد بزرگی دیگه ای رو گفت. به تعداد اعشار عدد نِپِر. به تعداد خط های موازی، به تعداد هم خط هایی که از یه نقطه عبور میکنند، به تعداد ستاره ها، به اندازه فاصله زمین تا خورشید ....
اصل شعر رو در ادامه مطلب گذاشتم.
خلاصه 17 ربیع الاول سال 93 برام روز خاصی بود.
3.
محرم سال 92، شب ها می رفتم حرم و وقتی بر میگشتم خونه همه جا خلوت و تاریک بود.
یه قسمتی به اندازه 500 متر رو باید از پیاده رو عریض رد میشدم که یه طرف ش درخت و جوی آب خیلی بزرگ بود (عین خیابون ولی عصر) یه طرف دیگه ش هم دیوارهای آجر سه سانتی بود که با دوربین کنترل میشد و پرنده هم اونجا پر نمیزد.
مداحی های دل خواه م رو با صدای بلند میخوندم.
کربلا خونمه از چی دل بکنم، حق دارم که بگم با تو هم وطن م.
بارون ه بارون، چشم های گریون. این شب ها گریه عادتم شده.
توی رویاشم، کربلا باشم، برای یکی دو ساعتم شده....
اونم چی سعی میکردم با صدای جواد مقدم بخونم.
و با حتی
به اذن و مدد خالق یکتا، به اذن نبی الله، به اذن علی عالی اعلا، به اذن همه ی عشق، خداوند حیا حضرت زهرا، ....
این یکی هم شور بود و با یه صای مردونه کلفتف باید تند تند خونده میشد.
بعد 2 3 هفته دیگه میتونستم نفس کشیدن م رو کنترل کنم و یه نفس و بدون تپق بخونم.
تا این که یه شب وسط خوندن یهو حس کردم یه سایه در در فاصله دو متری م رد میشه.
اوه مای گاد.
یه مرد سیاه پوش نسبتا سن دار بود.
از کجا پیداش شده بود؟ وسط اون پیاده رو یه پل داشت :|
معلوم نیست چقدر از راه رو شنونده بوده و دیده من کم نمیارم، خواست مثلا ازم جلو بزنه که متوجه حضورش بشم.
دیگه از اون به بعد نخوندم. حس خوندنم پرید. یه وقت هایی که هوس میکنم، ده بار پشت سرم رو چک میکنم در عین خوندن که کسی نباشه.
خلاصه این طور :)
پ.ن :
اصل دو شعری که من رو سر ذوق آورد: